مصاحبه با ویدا اسلامیه - بهمن 82

جدیدترین مصاحبه ویدا اسلامیه با سروش نوجوان
می‌گویند گوته‌ برای‌ این‌که‌ حافظ‌ بخواند، رفت‌ زبان‌ فارسی‌ را آموخت‌ تا از خواندن‌ اشعار لذت‌ ببرد. ترجمهِ خوب‌ یکی‌ از ویژگی‌های‌ یک‌ کتاب‌ خوب‌ است‌ که‌ می‌تواند حس‌ و حال‌ نویسنده‌ و صاحب‌ اثر را به‌ خواننده‌ منتقل‌ کند یا برعکس. حالا اگر قرار باشد مثل‌ گوته‌ برای‌ خواندن‌ هر کتاب، همان‌ زبان‌ را بیاموزید، می‌دانید باید چند زبان‌ بلد باشید؟ اما این‌ وظیفه‌ را مترجم‌ها برعهده‌ گرفتند. در این‌ آشفته‌ بازار ترجمه، کتاب‌های‌ هری‌پاتر در مدت‌ 20روز به‌ به‌ بازار آمده‌ است؛ یعنی‌ یک‌ کتاب‌ قطور را در این‌ زمان‌ کم، ترجمه، ویرایش، تایپ، صحافی‌ و چاپ‌ کرده‌اند.
به‌سراغ‌ یکی‌ از مترجم‌های‌ هری‌پاتر رفتیم‌ که‌ با او در مورد هری‌پاتر و ترجمهِ هری‌پاتر صحبت‌ کنیم.
با این‌که‌ ویدا اسلامیه‌ که‌ این‌ روزها بسیار درگیر است، زمانی‌ را برای‌ گفتگو با ما اختصاص‌ می‌دهد. قبل‌ از شروع‌ گفتگو علاقهِ او به‌ هری‌پاتر برایم‌ جالب‌ بود و جالب‌تر از آن، دقت‌ و تمرکزش‌ روی‌ هری‌پاتر. هرچند که‌ او این‌ سرعت‌ در ترجمه‌ را نمی‌پسندد. و این‌ سرعت‌ را مانع‌ کیفیت‌ خوب‌ کار می‌داند.

چی‌ شد که‌ هری‌پاتر را ترجمه‌ کردید؟
خیلی‌ اتفاقی‌ شد! زمانی‌که‌ ترجمهِ این‌ کتاب‌ به‌ من‌ پیشنهاد شد، هیچ‌ شناخت‌ قبلی‌ از این‌ کتاب‌ نداشتم. فکر می‌کنم‌ سال‌ 1377 بود که‌ این‌ کتاب‌ها را خواندم‌ و خیلی‌ جذبش‌ شدم‌ و ترجمه‌ را شروع‌ کردم‌ و چون‌ از هری‌پاتر خیلی‌ استقبال‌ شد، تا آخر مجموعه‌ هری‌پاتر ترجمه‌ کردم.
خب، ما ویدا اسلامیه‌ را با هری‌پاتر می‌شناسیم‌ قبل‌ از هری‌پاتر چه‌ می‌کردید؟
من‌ در رشتهِ مترجمی‌ زبان‌ انگلیسی‌ تحصیل‌ کردم‌ قبل‌ از ترجمهِ هری‌پاتر "قتل‌ در آسمان" نوشته‌ آگاتا کریستی‌ را آنترجمه‌ کرده‌ بودم‌ بعد از آن‌ دوره‌ای‌ ویراستاری‌ دیدم‌ و چند کتاب‌ ویراستاری‌ کردم‌ و بعد از ترجمه‌ هری‌پاتر شروع‌ شد و در لابه‌لای‌ هری‌پاتر یک‌ کتاب‌ روان‌شناسی‌ به‌نام‌ "مردانه‌ بازی‌ کن، زنانه‌ پیروز باش" را ترجمه‌ کردم‌ که‌ کتاب‌ خیلی‌ خوبی‌ بود یک‌ رمان‌ هم‌ برای‌ نوجوان‌ها ترجمه‌ کردم‌ به‌نام‌ "آواز سپیده‌دم" و بعد از آن‌ هم‌ هری‌پاتر. زندگینامه‌ جی.کی.رولینگ‌ کتاب‌های‌ درسی‌ هری‌پاتر را ترجمه‌ کردم.
معادل‌ "اسمش‌ را نبر" از اول‌ در کتاب‌ بود؟
این‌ واژه‌ را من‌ انتخاب‌ کردم. در کتاب‌ هو یو ناو بود که‌ ترجمهِ لفظی‌اش‌ می‌شود "همانی‌که‌ می‌دانی"؛ اما این‌ خوب‌ در متن‌ جا نمی‌افتد، من‌ احساس‌ کردم‌ اگر "اسمش‌ را نبر" را در متن‌ بذارم، بهتر جا می‌افتد و الان‌ خودم‌ راضی‌ هستم‌ و کسی‌ هم‌ اعتراض‌ نکرده.
معادل‌ "معجون‌ها" را چه‌ کردید؟
ترجمه‌ی‌ لغت‌Potion می‌شود معجون‌ فقط‌ یک‌ معجون، پیچیده‌ و مرکب‌ داشتیم. لغاتی‌ که‌ در کتاب‌ است، از ریشهِ کلمات‌ درست‌ شده، یعنی‌ ریشه‌ یک‌ کلمه‌ را برداشتند با یک‌ بخش‌ از کلمهِ دیگر ترکیب‌ کرده‌ پس‌ یک‌ زمان‌هایی‌ ریشه‌یابی‌ آن‌ خیلی‌ سخت‌ می‌شود؛ چون‌ آدم‌ نمی‌داند که‌ یک‌ همچون‌ کلمه‌ای‌ هست‌ یا نویسنده‌ آن‌ را ساخته‌ و تصمیم‌گیری‌ در مورد این‌که‌ کدام‌ معادل‌ مناسب‌ است‌ و آن‌ را انتخاب‌ کند، خیلی‌ سخت‌ است. با توجه‌ به‌ این‌که‌ مجموعهِ هری‌پاتر هنوز در حال‌ نوشتن‌ است‌ و ممکن‌ است‌ در مورد کلمه‌ای‌ یا موضوعی‌ بعدها بیشتر توضیح‌ داده‌ شود و آن‌ معادلی‌ که‌ من‌ انتخاب‌ کردم، نباشد. پس‌ نمی‌توان‌ برای‌ انتخاب‌ یک‌ معادل‌ بی‌گدار به‌ آب‌ زد باید نزدیک‌ترین‌ و دقیق‌ترین‌ معادل‌ را ساخت.
و دیگر چه‌چیزی‌ در ترجمهِ هری‌پاتر سخت‌ بود؟
این‌که‌ یک‌ موضوعی‌ مثلاً در کتاب‌ اول‌ سربسته‌ مطرح‌ می‌شود و بعد در کتاب‌های‌ بعدی‌ باز می‌شود و این‌ کار ترجمه‌ را مشکل‌ می‌کند.
در ترجمه‌ به‌ اصل‌ کتاب‌ وفادار بودید؟
سعی‌ کردم‌ تا جایی‌که‌ ممکن‌ است، در مورد متن‌ وفادار باشم‌ و اگر جایی‌ به‌ متن‌ اصلی‌ نزدیک‌ نیست، واقعاً در توانم‌ نبود؛ ولی‌ هدف‌ من‌ این‌ بود که‌ نزدیک‌ترین‌ ترجمه‌ را ارائه‌ بدهم؛ چه‌ از لحاظ‌ معنی‌ و چه‌ از لحاظ‌ احساسی‌ که‌ به‌ خواننده‌ القا می‌کند. یعنی‌ خواستم‌ که‌ همان‌ دریافتی‌ که‌ من‌ از خواندن‌ متن‌ اصلی‌ کردم‌ خواننده‌ همان‌ دریافت‌ را از متن‌ ترجمه‌ بکند. تشخیص‌ این‌که‌ چقدر موفق‌ بودم‌ به‌ عهدهِ خواننده‌هاست.
یعنی‌ یک‌ ترجمه‌ خوب‌ باید به‌ متن‌ اصلی‌ وفادار باشد؟
صددرصد. البته‌ در پاورقی‌ توضیحاتی‌ که‌ لازم‌ است، نوشته‌ می‌شود که‌ برای‌ خواننده‌ مشخص‌ شود این‌ توضیحات‌ در متن‌ اصلی‌ نبوده‌ و برای‌ خواننده‌ ایرانی‌ این‌ توضیح‌ را می‌دهیم؛ ولی‌ سعی‌ می‌کنم‌ که‌ تا جایی‌ که‌ ممکن‌ است، چیزی‌ را به‌ متن‌ اصلی‌ اضافه‌ نکنم؛ اما یک‌ وقت‌هایی‌ دو زبان‌ انطباق‌ کامل‌ را با هم‌ ندارند و ممکن‌ است‌ حتی‌ من‌ قیدی‌ که‌ در متن‌ اصلی‌ است، در ترجمه‌ به‌صورت‌ یک‌ جمله‌ بنویسم. یا برعکس، یک‌ جمله‌ را به‌صورت‌ یک‌ قید ترجمه‌ کنم؛ چرا که‌ ممکن‌ است‌ کار بهتر شود؛ اما این‌که‌ بخواهم‌ متن‌ اصلی‌ را اضافه‌ یا کم‌ کنم؛ اصلاً.
برای‌ اسامی‌ افراد چه‌ کردید که‌ خوش‌آوا و تلفظ‌ آن‌ راحت‌ باشد؟
اسامی‌ افراد همه‌ سماعی‌ است؛ چون‌ نویسنده‌ هم‌ اسم‌های‌ عجیب‌ و غریب‌ از قرون‌ وسطی‌ درمی‌آورد که‌ الان‌ به‌کار نمی‌رود و من‌ برای‌ این‌که‌ اسم‌ها راحت‌ تلفظ‌ شود، حتماً زیرنویس‌ می‌گذارم‌ و برای‌ اسامی‌ که‌ تلفظ‌ آن‌ سخت‌ است‌ و ممکن‌ است‌ اشتباه‌ پیش‌ بیاید. آن‌ها را یک‌سیلابی‌ می‌کنم.
یعنی‌ چی؟
مثلاً اسم‌ رمزمیمبولوس میمبله تونیا را من‌ قبلاً به‌ شکل‌ دیگری‌ نوشتم؛ ولی‌ بعد دیدم‌ این‌که‌ بنویسم‌ میمبلوس‌ میمبله‌تونیا بچه‌ها بهتر می‌توانند بخوانند. یعنی‌ در "میمبله" به‌جای‌ اینکه‌ کسره‌ زیر "ل" بگذارم، "ه" چسبان‌ اضافه‌ می‌کنم. این‌جوری‌ راحت‌تر خوانده‌ می‌شود.
حالا بیایید کمی‌ عقب‌تر از این‌ کارها برویم‌ و بریم‌ به‌ زمانی‌که‌ یک‌ مترجم‌ کتابی‌ را برای‌ ترجمه‌ انتخاب‌ می‌کند؛ مترجم‌ از اول‌ تا آخر کتاب‌ را بدون‌ آن‌که‌ ترجمه‌ کند می‌خواند؟ یا به‌تدریج‌ ترجمه‌اش‌ را شروع‌ می‌کند؟
من‌ از اول‌ تا آخر کتاب‌ را می‌خوانم؛ چون‌ در هر کتابی‌ یک‌سری‌ چیزها کنایه‌ است‌ که‌ اگر مترجم‌ بدون‌ آن‌که‌ کتاب‌ را از اول‌ تا آخر بخواند، شروع‌ به‌ ترجمه‌ کند. باید هی‌ به‌ عقب‌ برگردد و نوشته‌اش‌ را تغییر بدهد و متن‌ اصلاح‌ کند که‌ این‌ مسئله‌ امکان‌ اشتباه‌ را زیاد می‌کند. یکی‌ از استادهای‌ ما در دانشگاه‌ به‌ ما گفت‌ از اول‌ تا آخر کتاب‌ را بخوانید بعد ترجمه‌ را شروع‌ کنید. من‌ به‌ این‌ روش‌ عمل‌ کردم‌ و خیلی‌ هم‌ راضی‌ هستم‌ اول‌ این‌که‌ با کل‌ فضای‌ مطلب‌ و داستان‌ آشنا می‌شوم‌ و دوم‌ این‌که‌ وقتی‌ آدم‌ ترجمه‌ را شروع‌ می‌کند، با شوق‌ و ذوق‌ بیشتری‌ ترجمه‌ می‌کند؛ چون‌ می‌خواهد ترجمه‌ کند و به‌ آن‌ ماجرایی‌ که‌ خوانده‌ برسد و این‌ روش‌ به‌کار شور و حال‌ می‌دهد.
پس‌ تا آخر هری‌پاتر را می‌دانید؟
بله‌ (می‌خندد)
وقتی‌ نوجوان‌ها به‌ شما اصرار می‌کنند، داستان‌ را لو نمی‌دهید؟
(می‌خندد) حیف‌ است‌ امسال‌ سر این‌ کتاب‌ خیلی‌ شلوغ‌ شد. بچه‌ها 3سال‌ است‌ که‌ منتظر کتاب‌ پنجم‌ هری‌پاتر هستند. این‌که‌ داستان‌ را یکدفعه‌ بخوانند. برایشان‌ خیلی‌ جالب‌تر است‌ تا این‌که‌ آنهایی‌ که‌ کتاب‌ را تهیه‌ می‌کنند در اینترنت‌ و مصاحبه‌ داستان‌ را لو دهند که‌ فلان‌ کس‌ می‌میرد یا فلان‌ اتفاق‌ می‌افتد. اینها لطف‌ داستان‌ را از بین‌ می‌برد.
خودتان‌ به‌ بچه‌ها نمی‌گویید؟
نه، سعی‌ می‌کنم‌ که‌ نگویم.
اگر خیلی‌ اصرار کنند؟
شاید سربسته‌ بگویم.
هری‌پاتر را چندروزه‌ خواندید؟
"هری‌پاتر زمان‌ ققنوس" را سه‌ یا چهار روزه‌ خواندم‌ و بیشتر وقتم‌ را برای‌ خواندن‌ این‌ کتاب‌ گذاشتم‌ در حالی‌که‌ "جام‌ آتش" که‌ از این‌ کم‌تر بود یک‌ هفته‌ طول‌ کشید.
یعنی‌ این‌قدر جذاب‌ است؟
نه، چون‌ وقتم‌ خیلی‌ فشرده‌تر بود؛ چون‌ می‌خواستم‌ زودتر به‌ ترجمه‌ بپردازم،
با سرعت‌ ترجمه‌ کردن‌ روی‌ کار شما اثر منفی‌ نمی‌گذارد؟
‌ این‌که‌ وقتی‌ یک‌ کتاب گُل‌ می‌کند. طبیعی‌ است‌ که‌ چندنفر به‌ سراغ‌ آن‌ می‌روند چرا که‌ قانونی‌ که‌ این‌کار را منع‌ کند در ایران‌ وجود ندارد. فکر می‌کنم‌ بهترین‌ کاری‌ که‌ می‌شود کرد این‌ است‌ که‌ مسئولان‌ نظارتی‌ بر کیفیت‌ کار داشته‌ باشند تا با دقت‌ بیشتری‌ کار بشود. شنیدیم‌ که‌ بعضی‌ از ترجمه‌ها غیرقابل‌ درک‌ و پر از غلط‌ چاپی‌ بوده‌ به‌طوری‌که‌ مفهوم‌ نبوده، فکر می‌کنم‌ و من‌ به‌ این‌ شکل‌ خواننده‌ بدبین‌ می‌شود. حالا اگر نظارتی‌ روی‌ کار باشد، منِ مترجم‌ سعی‌ می‌کنم‌ که‌ کیفیت‌ کارم‌ را بالا ببرم‌ و در این‌ کار تشویقی‌ برای‌ من‌ می‌شود که‌ کسی‌ کار را می‌بیند و نظر می‌دهد. و از طرف‌ دیگر خواننده‌ با اطمینان‌ بیشتری‌ کتاب‌ را می‌خرد و می‌خواند.
‌قبل‌ از شروع‌ مصاحبه‌ در این‌ مورد صحبت‌ کردیم‌ که‌ گره‌هایی‌ که‌ در اول‌ کتاب‌ زده‌ می‌شود، بعدها در کتاب‌ دیگر باز می‌شود، به‌عنوان‌ مترجم، وقایع‌ داستان‌ها را فراموش‌ نمی‌کردید؟
‌ چرا خیلی‌ از نکته‌ها یادم‌ می‌رود؛ مثلاً معادل‌های‌ که‌ انتخاب‌ کردم‌ یادم‌ می‌رود به‌ خودم‌ گفته‌ام‌ که‌ بعد از این‌ کتاب‌ حتماً یک‌ واژه‌نامه‌ برای‌ خودم‌ درست‌ کنم‌ که‌ بعدها سریع‌تر کارم‌ پیش‌ برود؛ ولی‌ ماجراها را یادم‌ نمی‌رود، چون‌ با کسانی‌ که‌ صحبت‌ می‌کنم، همه‌اش‌ داریم‌ داستان‌ و پایان‌ داستان‌ را حدس‌ می‌زنیم‌ و همین‌ باعث‌ می‌شود که‌ جزئیات‌ داستان‌ در ذهنم‌ بماند.
‌فیلم‌های‌ هری‌پاتر را دیده‌اید؟
(با تاکید) بله.
‌از فیلم‌ خوشتان‌ آمد؟
بله، خیلی‌ خوشم‌ آمد.
‌حتی‌ از "هری‌پاتر و سنگ‌جادو"؟
"هری‌پاتر و سنگ‌جادو" تنها مشکلی‌ که‌ داشت‌ این‌ بود که‌ نتوانسته‌ بود آن‌ پیوستگی‌ را حفظ‌ کند. یعنی‌ اگر کسی‌ کتاب‌ را نخوانده‌ باشد، با دیدن‌ فیلم‌ سردرگم‌ می‌شود و خط‌ اصلی‌ داستان‌ را نمی‌تواند دنبال‌ کند؛ اما در "هری‌پاتر و حفرهِ اسرارآمیز" این‌ اشکال‌ برطرف‌ شده‌ است.
‌چهرهِ بازیگرها به‌ تصورتان‌ نزدیک‌ بود؟
‌خیلی‌ زیاد. چهره‌هایی‌ که‌ انتخاب‌ کرده‌ بودند به‌ نظرم‌ بی‌نظیر بود دقیقاً همان‌ چهره‌هایی‌ بود که‌ من‌ در ذهنم‌ داشتم. حتی‌ مکان‌ها، صحنه‌پردازی‌ به‌نظرم‌ خیلی‌ عالی‌ بود.
‌محبوب‌ترین‌ شخصیت‌ کتاب‌ برای‌ شما کیه؟
دامبلدور
‌و کدام‌ کتاب‌ را بیشتر دوست‌ دارید؟
‌من‌ "هری‌پاتر و زندانی‌ آزکابان" را خیلی‌ دوست‌ دارم. شاید چون‌ اولین‌ کتاب‌ از سری‌ داستان‌ هری‌پاتر بود.
‌پس‌ اول‌ کتاب‌ سوم‌ را خواندید؟
اول‌ ترجمهِ کتاب‌ "هری‌پاتر و زندانی‌ آزکابان" به‌ من‌ پیشنهاد شد. و بعد از خواندن، از آن‌ خیلی‌ خوشم‌ آمد و شروع‌ به‌ ترجمه‌ کردم‌ فکر می‌کنم‌ که‌ ترجمه‌ برای‌ ناشر مطلوب‌ بود که‌ کتاب‌ دوم‌ را برای‌ ترجمه‌ به‌ من‌ داد. کتاب‌ اول‌ را سعید کبریایی‌ ترجمه‌ کرده‌ بود که‌ من‌ آن‌را ویرایش‌ کردم‌ تا با ترجمه‌های‌ خودم‌ هماهنگ‌ بشود. و بعد هم‌ جام‌ آتش‌ و محفل‌ ققنوس‌ را ترجمه‌ کردم.
اما کتاب‌ها به‌ترتیب‌ در ‌ کتابفروشی‌ها آمد؟
‌همزمان‌ با هم‌ درآمد.
حالا با ترجمهِ هری‌پاتر نوجوانی‌تان‌ را به‌یاد می‌آورید؟
بله، بالاخره‌ آدم‌ یاد نوجوانی‌هایش‌ می‌افتد. خصوصاً که‌ در مدرسه‌ و محوطهِ مدرسه‌ است‌ آدم‌ خیلی‌ یاد دوران‌ مدرسه‌اش‌ می‌افتد.
یعنی‌ شما شیطنت‌های‌ بچه‌های‌ مدرسه‌ هاگوارتز و هری‌پاتر و دوستانش‌ را داشتید؟
نه، من‌ خیلی‌ شیطان‌ نبودم.
خودتان‌ را با کدام‌ شخصیت‌ کتاب‌ نزدیک‌ می‌دانید؟
هرمیون.
واقعاً؟
از لحاظ‌ هوش‌ و ذکاوت‌ نه، ولی‌ از این‌که‌ او شخصیت‌ سختگیری‌ است‌ و همه‌چیز باید در چهارچوب‌ قانون‌ پیش‌ برود، از این‌ نظر شبیه‌ هرمیون‌ بودم؛ ولی‌ در کودکی‌ شبیه‌ نویل‌ لانگ‌ باتم‌ بودم. (می‌خندد)
و از کدام‌ شخصیت‌ بدتان‌ می‌آید؟
دلورس‌ آمبریج‌
از مالفوی‌ چی؟
آنها که‌ کلاً منفور هستند.
موقع‌ ترجمه‌ از دست‌ بدجنسی‌های‌ آنها حرص‌ نمی‌خورید؟
نه‌ زیاد. چون‌ از این‌ آدم‌ها در جامعه‌ زیاد است، اگر بخواهم‌ حرص‌ بخورم، خیلی‌ برایم‌ بد می‌شود؛ اما من‌ احساس‌ می‌کنم‌ که‌ مالزی‌ برمی‌گردد. شاید برای‌ همین‌ از او بدم‌ نمی‌آید، احساس‌ می‌کنم‌ یک‌ جایی‌ در داستان‌ با هری‌پاتر متحد و همراه‌ می‌شود. شاید این‌ تفکرم‌ است‌ که‌ باعث‌ می‌شود از او حرص‌ نخورم.
نکند این‌ را خوانده‌اید؟
(می‌خندد) نه.
راستی‌ از موج‌ هری‌پاتر که‌ در ایران‌ راه‌ افتاد راضی‌ هستید؟
این‌ موجی‌ است‌ که‌ در تمام‌ دنیا راه‌ افتاد و این‌جا هم‌ پیش‌آمد و نمی‌شود که‌ جلویش‌ را گرفت. به‌نظرم‌ مثبت‌ و منفی‌ بودن‌ این‌ موج‌ فرقی‌ نمی‌کند؛ چون‌ تبی‌ است‌ که‌ می‌گیرد و تمام‌ می‌شود و خیلی‌ طبیعی‌ است؛ چون‌ نوجوان‌ها خیلی‌ پرهیجان‌ هستند و احساساتشان‌ در نوسان‌ است‌ و آن‌ را خیلی‌ بروز می‌دهند و طبیعی‌ است‌ که‌ علاقه‌ نشان‌ بدهند و این‌ خیلی‌ طبیعی‌ است.
فکر می‌کنید ده‌سال‌ دیگر کودکانی‌ که‌ نوجوان‌ شده‌اند، کتاب‌ هری‌پاتر را می‌خوانند؟
فکر می‌کنم‌ می‌خوانند. آن‌ زمان‌ که‌ ما تن‌تن، هاکلبری‌فین، تام‌سایر، را می‌خواندیم‌ و امروز هم‌ آن‌ را دوست‌ داریم‌ و وقتی‌ این‌ کتاب‌ها را ورق‌ می‌زنم، لذت‌ می‌برم‌ و حتی‌ وقتی‌ بچه‌های‌ امروزی‌ آن‌ را می‌خوانند لذت‌ می‌برند. هنوز هم‌ فیلم‌ و کارتون‌ آن‌ را درست‌ می‌کنند. فکر می‌کنم‌ هری‌پاتر هم‌ همین‌طور بشود؛ چون‌ آن‌قدر غنی‌ است‌ که‌ بتواند در ذهن‌ مردم‌ بماند.
دو جلد از کتاب‌ هری‌پاتر که‌ تمام‌ شود. بعد از هری‌پاتر چه‌ خواهید کرد؟
در کنار هری‌پاتر من‌ ترجمه‌ هم‌ می‌کنم؛ اما برای‌ کار نوجوان‌ها وسواس‌ پیدا کرده‌ام؛ چون‌ هری‌پاتر کتاب‌ پرمحتوایی‌ است‌ و گفته‌های‌ ریز و جالبی‌ دارد و هر کتابی‌ را نمی‌توانم‌ ترجمه‌ کنم، احساس‌ می‌کنم‌ باید کتاب‌ خوبی‌ را برای‌ نوجوان‌ها ترجمه‌ کنم. کتاب‌ "آواز سپیده‌دم" با این‌که‌ کتاب‌ متفاوتی‌ با هری‌پاتر بود؛ اما داستان‌ لطیف‌ و آرای‌ پرمحتوایی‌ داشت.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد