-
بازگشت...
سهشنبه 29 آذرماه سال 1384 23:37
سلام خوب من دوباره می خواهم در این وبلاگ بنویسم. فعلا خداحافظ تا بعد
-
تغییر آدرس
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1384 13:38
این وبلاگ به آدرس زیر منتقل شد: http://halfbloodprince.mihanblog.com
-
هری پاتر و شا هزاده ی دورگه(فصل پنجم)
دوشنبه 17 مردادماه سال 1384 12:08
سلام ببخشید که نتونستم در این مدت آپدیت کنم.چون مسافرت بودم.در ضمن فعلا فصل پنجم رو از سایت جادوگران بگیرید تا من بقیه را ترجمه کنم. در ضمن به نضر من بلغم زیادی نیست بلکه خونسردیه زیاد هست. اینجا
-
آخرین پست تا هفته ی دیگر
دوشنبه 3 مردادماه سال 1384 22:56
خبرگزاری جمهوری اسلامی - قسمت ششم کتاب هری پاتر با عنوان "هری پاتر و شاهزاده دورگه" توسط " نامور عابدینی" به زبان فارسی ترجمه شد. به گزارش روز یکشنبه دفتر مرکزی شرکت "گروه متخصصین ناب"، این کتاب ۱۸ جولای ۲۷) ۲۰۰۵تیر ماه سال جاری) دو روز پس از انتشار آن در جهان ترجمه شده است. این کتاب نوشته "جی کی رولینگ" ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 مردادماه سال 1384 22:39
سلام متاسفانه من تا یک هفته نمی تونم ترجمه کنم و آپدیت کنم.واقعا ببخشید.
-
هری پاتر و شا هزاده ی دورگه(فصل چهارم)(قسمت آخر)
دوشنبه 3 مردادماه سال 1384 22:38
دامبلدور ادامه داد:" من همه اینارو گفتم نه برای این که تو از هاریس- که حالا دیگه باید بهش پروفسور اسلاگرن بگیم – بدت بیاد بلکه میخوام تو مراقب خودت باشی.اون بدون شک سعی می کنه تورو جذب خودش و باشگاهش کنه.تو جواهر باشگاه اون هستی.پسری که زنده ماند یا اون طور که این روزها میگن پسری که انتخاب شده..." همه این حرفها مانند...
-
هری پاتر و شا هزاده ی دورگه(فصل چهارم)(قسمت چهارم)
دوشنبه 3 مردادماه سال 1384 13:02
او در حالی که مغرورانه می خندید کمی بالا و پایین پرید و به قاب عکس های درخشان روی قفسه که هر کدام را عکس متحرکی اشغال کرده بود اشاره کرد. " عکس شاگردای سابقه که امضاشونم کردن.بارناباس کافه( Barnabas Cuffe ) ویراستار پیام امروزه.اون همیشه می خواد نظر منو درباره اخبار روز بدونه.آمبریوسس فلام( Ambrosius Flume ) از...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 مردادماه سال 1384 10:36
ترجمه فارسی " هری پاتر و شاهزاده دورگه " در ایران به نیمه رسید خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب : محسن سعیدی - مترجم ، کار ترجمه فارسی " هری پاتر و شاهزاده دورگه " را به نیمه رساند . این مترجم درباره انتخاب نام کتاب به خبرنگار فرهنگ و ادب مهر، گفت : هنوز نامی برای کتاب انتخاب نکرده ام اما در این مرحله به نظرم می رسد که...
-
هری پاتر وشاهزاده ی دورگه(فصل چهارم)(قسمت سوم)
دوشنبه 3 مردادماه سال 1384 10:20
با سلام تا یادم نرفته فصل چهارم:هاریس اسلاگرن ( Horace Slughorn ). دامبلدور پرسید:" آیا همه این احتیاطها برای کسانیه که سرزده وارد میشن؟هاریس.آیا اونا برای مرگخواراس یا من؟" اسلاگرن جواب داد" مرگ خوارا از آدم پیر شکسته ای مثل من چی می خوان؟" دامبلدور گفت:" من تصور می کنم اونا می خوان از استعداد قابل ملاحظه تو برای...
-
هری پاتر و شا هزاده ی دورگه(فصل چهارم)(قسمت دوم)
دوشنبه 3 مردادماه سال 1384 00:39
آن جادوگر با دستان گوشتالویش به پیشانی ش ضربه زد.او غرولند کنان گفت:" جادوی سیاه...می دونی اینجا چند چیز...آه خوبه.به هر حال من وقت زیادی نداشتم.فقط می خواستم اثاثیه خونمو جا به جا کنم که تو وارد اتاق شدی." او آه بلندی کشید که باعث شد سبیلش به لرزش درآید. دامبلدور مودبانه گفت:" می خوای کمکت کنم اینجا رو مرتب کنی.؟" او...
-
هری پاتر وشاهزاده ی دورگه(فصل چهارم)(قسمت اول)
یکشنبه 2 مردادماه سال 1384 11:42
با وجود این که هری چند روز گذشته را با ناامیدی در انتظار بود که دامبلدور او را از آنجا ببرد هنگامی که به سمت پایین خیابان پریوت درایو حرکت می کردند به وضوح احساس خامی می کرد.او هیچ گاه درست و حسابی با مدیر هاگوارتز بیرون از مدرسه صحبت نکرده بود و همیشه میز تحریری بین آنها بود.خاطره آخرین دیدار رو در روی آنها به زور...
-
مصاحبه ماگل نت و تی ال سی با رولینگ
شنبه 1 مردادماه سال 1384 17:56
ادینبورگ ، اسکاتلند قسمت اول منبع : ماگل نت هشدار : این مصاحبه در مورد کتاب ششم است و ممکن است مطلبی از آن را فاش کند اگر کتاب ششم را نخوانده اید از خواندن ادامه متن خوداری کنید! امرسون اسپارتز ، از ماگل نت : شما با چه کسی در مورد هری پاتر چیزی را مطرح می کنید؟ رولینگ: منظورتون وقتیه که روی اون کار میکنم؟ در واقع هیچ...
-
هری پاتر وشاهزاده ی دورگه(فصل سوم)(قسمت آخر)
شنبه 1 مردادماه سال 1384 14:41
دامبلدور در حالی که به سمت هری بر می گشت گفت:" مشکلی برای ما.منظورم محفل ققنوسه. پیش اومده که من امیدوارم تو بتونی حلش کنی.اما اول باید بگم که وصیت نامه سیریوس هفته پیش پیدا شده و اون همه اموالشو به تو بخشیده." در روی کاناپه عمو ورنون به سمت او برگشت اما هری به او نگاه نکرد و فقط گفت:" اوه خوبه" دامبلدور ادامه داد:"...
-
هری پاتر وشاهزاده ی دورگه(فصل سوم)(قسمت سوم)
جمعه 31 تیرماه سال 1384 21:01
هری به سرعت به طرف پله ها دوید و که می خواست مثل همیشه از چند پله آخر پایین بپرد در حالی که مراقب بود که از دسترس عمو ورنون دور بماند.در راهرو مردی با ریش بلندی که تا کمرش می رسید ایستاده بود.نیمه ماه از پشت بینی او قابل تماشا بود.و او یک ردای سیاه بلند سفری و یک کلاه نوک تیز پوشیده بود.ورنون دورسلی که سیبیلش به...
-
هری پاتر وشاهزاده ی دورگه(فصل سوم)(قسمت دوم)
جمعه 31 تیرماه سال 1384 20:38
یک چمدان بزرگ در وسط اتاق افتاده بود.در آن باز بود و در آن چیزی به جز چند زیرپوش.چند بسته شکلات.چند بطری مرکب و چند قلم پر شکسته که کف آن را پوشانده بود چیزی نبود.روی زمین یک کاغذ ارغوانی رنگ افتاده بود که در آن نوشته شده بود: وزارت سحر و جادو:از خانه و خانواده خود در برابر نیروهای سیاه مراقبت کنید. 1.به شما پیشنهاد...
-
هری پاتر وشاهزاده ی دورگه(فصل سوم)(قسمت اول)
جمعه 31 تیرماه سال 1384 15:18
فصل سوم:آن چه خواهد شد و آن چه نخواهد شد هری پاتر با صدای بلندی خرناس می کشید.او بهترین زمان بعد از ظهر را کنار پنجره اتاق خوابش نشسته بود و به خیابان تاریک خیره نگاه می کرد و سرانجام در حالی که یک طرف صورتش به پنجره چسبیده بود و عینکش کج شده بود با دهان باز به خواب رفته بود.بخاری که نفس هایش روی شیشه پنجره به جای...
-
ثبت نام کنید و با کمی تلاش یک لپ تاپ acer جایزه بگیرید !!!!!
جمعه 31 تیرماه سال 1384 10:07
سلام دوستان عزیز با ثبت نام در سایت زیر از اینجا و معرفی 18 نفر از دوستان خود برای ثبت نام در سایت یک کامپیوتر لپ تاپ acer با مشخصات زیر بدون هیچ قرعه کشی جایزه بگیرید !!!!!!!!! TravelMate® 2700 features Microsoft® Windows® XP Professional (SP2); Intel® Pentium® 4 Processor 2.80GHz (512KB L2 cache, 533MHz FSB); 512MB...
-
هری پاتر وشاهزاده ی دورگه(فصل دوم)(قسمت آخر)
جمعه 31 تیرماه سال 1384 00:57
بلاتریکس هنوز هم ناراحت به نظر می رسید در حالی که نمی دونست دفعه بعد چه جوری به اسنیپ گیر بده.اون در حالی که سعی می کرد آرامش خودشو به دست بیاره اسنیپ به سمت خواهرش برگشت. " حالا تو از من کمک میخوای نارسیسا؟" نارسیسا در حالی که ناامیدی در چهره ش موج می زد به اسنیپ نگاه کرد." بله سیوروس من فکر می کنم تو تنها کسی هستی...
-
پاسخ به سوالات
پنجشنبه 30 تیرماه سال 1384 20:41
دوستان میگن که چرا دیر به دیر ترجمه می کنی خب دلیل اصلیشم اینه که تک نفریم و مثل www.hogwarts.ir گروهی ترجمه نمیکنم. در ضمن اون آقایی که گفته این متن اصلیه کتاب نیس می تونه اونو از اینجا بگیره.
-
هری پاتر وشاهزاده ی دورگه(فصل دوم)(قسمت چهارم)
پنجشنبه 30 تیرماه سال 1384 19:37
بلاتریکس با حالت طعنه آمیزی گفت:" این کاری بود که می خواستی برای لرد سیاه انجام بدی! درس دادن موضوع مورد علاقت.برای چی اون همه وقت اون جا موندی.داشتی برای اربابی که فکر می کردی مرده جاسوسی می کردی؟" اسنیپ گفت:" به سختی اما لرد سیاه خیلی خوشحاله که من پستمو رها نکردم.من در طول شانزده سال اطلاعات مهمی رو از دامبلدور...
-
هری پاتر وشاهزاده ی دورگه(فصل دوم)(قسمت سوم)
پنجشنبه 30 تیرماه سال 1384 10:26
دو خواهر نوشیدنی شان را خوردند و اسنیپ دوباره لیوان آنها را پر کرد.نارسیسا دومین لیوانش را گرفت و با عجله گفت:" سیوروس من نمی خواستم این جوری بیام اما فکر می کنم تو تنها کسی هستی که می تونه به من کمک کنه." اسنیپ دستش را بالا برد تا او را از حرف زدن باز دارد و با چوبدستیش به راه پله مخفی اشاره کرد. صدای بنگ بلندی به...
-
هری پاتر و شاهزاده ی دورگه(فصل دوم)(قسمت دوم)
پنجشنبه 30 تیرماه سال 1384 01:06
او قبل از رسیدن بلا که زیر لب ناسزا می گفت به در کوبید.آنها درحالی که کمی نفس نفس می زدند ایستادند و هوای ملایمی را که از سمت رودخانه کثیف می آمد را استنشاق کردند.پس از چند ثانیه صدای جنبشی را از پشت در شنیدند و شکاف لای در باز شد.چهره کبود مردی به آنها نگاه می کرد.مردی با موهای سیاه بلند که صورت کبود رنگ و چشمان سیاه...
-
هری پاتر و شاهزاده ی دورگه(فصل دوم)(قسمت اول)
چهارشنبه 29 تیرماه سال 1384 15:58
فصل دوم:اسپینرز اند چندین مایل آن طرف تر ابرهای غبارآلودی که خود را به پنجره اتاق نخست وزیر می فشرد بر روی رودخانه ای که لبه هایش پر از زباله بود پیچ و تاب می خوردند.دودکش بزرگی روی یک کارخانه آسیاب قدیمی سایه ای را بوجود آورده بود که بد شگون به نظر می رسید.هیچ صدایی به جز شرشر آب تیره رنگ و هیچ نشانه ای از حیات به جز...
-
هری پاتر وشاهزاده ی دورگه(فصل اول)(قسمت آخر)
سهشنبه 28 تیرماه سال 1384 21:09
اسکریمجور حرفش را قطع کرد و گفت:" خب ما نیستیم و این دور نمای جدیدی است برای ماگلها که نخست وزیرشونو جادو کنن.منشی جدید اداره شما..." نخست وزیر با حرارت گفت:" اگه پیشنهاد شما اینه. من هنوز نمیخام کینگزلی شکلبولت ( Kingsley Shaklebolt ) رو از دست بدم .اون واقا باکفایته و دوبرابر بقیه کار میکنه." اسکریمجور با لبخند...
-
هری پاتر وشاهزاده ی دورگه(فصل اول)(قسمت آخر)
سهشنبه 28 تیرماه سال 1384 21:09
اسکریمجور حرفش را قطع کرد و گفت:" خب ما نیستیم و این دور نمای جدیدی است برای ماگلها که نخست وزیرشونو جادو کنن.منشی جدید اداره شما..." نخست وزیر با حرارت گفت:" اگه پیشنهاد شما اینه. من هنوز نمیخام کینگزلی شکلبولت ( Kingsley Shaklebolt ) رو از دست بدم .اون واقا باکفایته و دوبرابر بقیه کار میکنه." اسکریمجور با لبخند...
-
هری پاتر و شاهزاده ی دورگه(فصل اول)(قسمت چهارم)
سهشنبه 28 تیرماه سال 1384 16:15
نخست وزیر دیوانه وار گفت:" شما نمی گین که..." فاج گفت:" با همه اون اتفاقات من قبول دارم که اعتماد مردم به وزارتخونه کم شده.با اون همه اتفاقاتی که افتاد ما آملیا بونز رو هم از دست دادیم." "چه کسی رو از دست دادین؟" " آملیا بونز .رییس سازمان اجرای قوانین جادویی.کسی که که نباید اسمشو گفت خودش اونو کشت.چون اون خیلی با...
-
هری پاتر و شاهزاده ی دورگه(فصل اول)(قسمت سوم)
سهشنبه 28 تیرماه سال 1384 09:01
نخست وزیر در این هنگام دریافت که فاج در این لحظه شرمنده شده ایست.در هر حال او بلافاصله تحت شعاع قرار گرفته بود چرا که به خاطر خودبینی اش با فکر ناقصی گمان کرده بود که در محدوده زیر نظرش هیچ قتلی اتفاق نخواهد افتاد.به هر حال تا حالا این جوری فکر می کرده.. زمانی که نخست وزیر بالاخره میزش را لمس کرد فاج ادامه داد:" اما...
-
ترجمه هری پاتر و شاهزاده ی دورگه(فصل اول) (قسمت دوم)
دوشنبه 27 تیرماه سال 1384 14:11
مدتی طول کشید تا این شوک از بین رفت.او مدتی تلاش کرد که خود را قانع کند که فاج فقط یک توهم بوده که به خاطر بیخوابی ناشی از مبارزات انتخاباتی بوجود آمده.در تلاشی بیهوده برای راحت شدن از شر این خاطرات ناخوشایند او(نخست وزیر)آن موش را به خواهرزاده مشتاقش داده بود و از منشی مخصوصش خواسته بود که تصویر آن مرد زشت را که ورود...
-
ترجمه هری پاتر و شاهزاده ی دورگه(فصل اول)
دوشنبه 27 تیرماه سال 1384 14:08
فصل اول:وزیر دیگر نیمه شب بود که نخست وزیر به تنهایی در اداره اش نشسته بود و یادداشتی را می خواند که بدون داشتن هیچ معنای روشنی از مغزش عبور می کرد.او در انتظار تماسی از رییس جمهور یک کشور دور دست بود و در کشاکش تفکراتش در انتظار تماس آن مرد بیچاره و تلاشش برای از یاد بردن خاطرات ناخوشایند هفته دیگر جایی برای فکر کردن...
-
ترجمه هری پاتر و شاهزاده ی دورگه(فصل اول)
یکشنبه 26 تیرماه سال 1384 22:30
بدلیل یکسری دلایل خاص فعلا ترجمه را برمی دارم.